شهید سید اسدالله لاجوردی


شهید سید اسدالله لاجوردی

وصیت نامه شهید سید اسدالله لاجوردی

بسم الله الرحمن الرحيم

“اشهدُ ان لا اله الا الله و اشهدُ انّ محمدً رسول الله و انّ علياً ولي الله وصي رسول الله و الائمة حادي عشر من بعد علي ٍ عليه السلام ائمة المسلمين “

بار الها ! با تمام وجود مي گويم : ” کَم مِن ثناء ٍ جميل ٍ لَستُ اهلاً لَهُ نَشَرتَه”.

خداوندا ! عمري را – که بهترين نعمت بوده – از دست داده ام ، در حالي که مي توانست در راه تو و خدمت به انسانهاي مظلوم و مستضعف به کار گرفته شود ؛ عمري که مي توانست تا حدودي در جهت از بين بردن ارزشهاي منفي و ايجاد و احياي ارزشهاي الهي – انساني مثمر ثمر افتد ؛ عمري که مي توانست در راه تحقق هدفهاي مقدس اسلام و اعتلاي کلمة التوحيد و تکامل صاحبش سپري گردد ؛ عمري که مي توانست از کميّتش بکاهد و بر کيفيّتش بيفزايد و همگام با شهداي خداجوي ، جوياي راه وصول به تو باشد ؛ عمري که با کميّت نسبتاً زياد ، کوچکترين توشه اي بر نگرفته . لذا همين جاست که تمامي اميدش را و تمامي رجايش را ، به عفو تو و به اغماض تو و بزرگواري تو و رحمت و فضل تو بسته است . خدايا ! باز هم اميد و باز هم اميد به فضلت ! ” اللّهم اغفر لي الذنوب التي تَهتِکُ العِصَم”.

خدايا ! خوب مي داني آنچه را هم اکنون به قلم مي آورم مدتهاي مديدي است در درونم مي گذرد و بر سر چند راهه هاي حيرت ِ ندانم چيست ؟ چه بايد کرد ؟ امور به کجا مي انجامد ؟ چگونه است که با نام اسلام و در ذيّ اسلاميت شعارهاي مردم فريب ِ خالي محتوا ، رواج پيدا مي کند و آنها که مسئوليت جلوگيري از انحراف افکار را دارند ساکت مي نشينند ! و سهل است ، بعضا تاييد هم مي کنند و هزاران سؤال ، که هر کدام راهي را ايجاب و خطّي را ترسيم مي کند ، قرار گرفته ام . اما خوشبختانه چون مقلد امام عزيز هستم ، راه سعادت برايم روشن است و از خدا مي خواهم اگر عمري بود ، توفيق عمل بدان را پيدا کنم .

خدايا ! با تمام وجودم به اين انقلاب عشق مي ورزم و به همان مقدار که دوستدار انقلابيونم ، نسبت به حاميان ضد انقلاب نفرت دارم و با همه اينها ، اين مسئله را بخوبي دريافته ام که هر کس به نفع دشمنان انقلاب و به خيال واهي و بي اساس ، رضايت ِ به اصطلاح مردم و به خيال خام و پوچ ، پايگاه به اصطلاح ملّي پيدا کردن ، موضعگيري کند ، مصداق فرموده گرانقدر معصوم “ع” است که : ” مَن طَلَبَ رضي الناس بِسَخَطِ الله ، فَجَعَلُ الله حامده من الناس ذامّاً”.

خدايا ! تو شاهدي به همان اندازه – بلکه صد چندان – که به امام ِ قاطع و سازش ناپذيرم عشق مي ورزم ، نسبت به سازشکاران و مدافعان عملي ضد انقلاب ( اگر در لفظ و اعتقاد هم مخالف باشند) نفرت دارم . بيم آن دارم حوادث مشروطه مجدّداً تکرار شود و يا ايران اسلامي به سرنوشت الجزاير دچار شود . خداوندا ! از تو مصرانه مي خواهم دست و قدم ، زبان و قلم ِ همه کساني را که در جهت رهانيدن ضد انقلابيون و مرتدين و محاربين از چنگال عدالت ، اعمال قدرت و نفوذ کرده اند و همه کساني که پذيراي اين ننگ شده اند ( تا چند روزي به کام ِ وهم و خيال رسند ) ، براي هميشه از سونوشت اين مردم شهيد پرور و شاهد قطع فرمايي.

خدايا ! چون عاشق نظام بوده ام ، از آن ترس داشتم که افشاي چهره سازشکاران ، لطمه اي ناچيز به نظام وارد آرد ، به آنها توصيه مي کنم که جداي از لفّاظي و بازارگرمي هاي صنفي ، به قيامت و حسابرسي هاي دقيق آن روز باور پيدا کنند و مواظب باشند که از آن دسته اي نباشند که قرآن درباره شان فرموده : ” لِمَ تقولونَ ما لا تفعلون . کَبُرَ مَقْتاً عند الله انْ تقولوا ما لا تفعلون “.

وصيّتم به صاحبان قدرت و نفوذ اين است که اگر حرکتشان را دوست مي دارند ، به جاي شعارهاي مردم فريب و سياستمدارانه ، توصيه هايي را که تلفني و شفاهي در جهت استخلاص ضد انقلاب و مَلَأ و مترفين و حرامخواران و حرام اندوزان اعمال مي دارند ، با شهامت و رشادت ، براي مردم بازگو کنند و از هر نوع توجيه و ماستمالي کردنهاي حفظ سمت و استمرار موقعيت صدارت ! بپرهيزند که خودفريبي و مردم فريبي بالاخره به پايان رسد و سر و کار با خير الماکرين افتد و باز توصيه ام به سردمداران اين است که به خدا توکل کنند و قاطعيت و سازش ناپذيري را از امام ِ مردم بياموزند و شعار نه شرقي و نه غربي را که خواست و حق مردم است و علت موجده اين انقلاب بوده فراموش نکنند و مبادا که گذشت روزها و فرو افتادن ، طبيعي شود و انقلاب و مهمتر از همه سختيهاي حرکت و فشارهاي بين المللي موجب شود تعادلي را که شعار فوق ايجاب مي کرده و بحمد الله تا حدودي ايجاد گرديده ، به هم زنند و بدانند که قدرت مطلق از آن خداست و صرفاً تکيه بر اوست که از هر قدرتي ، انسان را و جامعه را بي نياز مي کند و باز اين که بدانند که اگر دچار حسابگريهاي سياسي جداي از توکل شوند و بر ذهنيتهاي شکل گرفته ، رضايت خدا و مردم مسلمان را ملاک قرار ندهند ، گور خود و انقلاب را کنده و براي مردم ، گورستاني بي نام و نشان در پهنه تاريخ ايجاد کرده اند و يادشان باشد که علت موجده ، علت مُبْقيه نيز هست و فراموش نکنند که سيادت و موقعيتهاي اجتماعي آنان ، اهدايي انقلاب اسلامي است و جداي از انقلاب ، فردي از چهل ميليون افراد ديگر قبل از انقلاب خواهند بود.

خدايا ! تو شاهدي چندين بار به عناوين مختلف ، خطر منافقين انقلاب را ( همانان که التقاط ، به گونه منافقين خلق سراسر وجودشان را و همه ذهن و باورشان را پر کرده و همانان که رياکارانه براي رسيدن به مقصودشان ، دستمال ابريشمي بسيار بزرگ – به بزرگي مجمع الاضداد – به دست گرفته اند ، هم رجايي و باهنر را مي کُشند و هم به سوگشان مي نشينند ، هم با منافقين خلق ، پيوند تشکيلاتي و سپس … ! برقرار مي کنند ، هم آنان را دستگير مي کنند و هم براي آزاديشان و اعطاي مقام و مسئوليت بدانان تلاش مي کنند و از افشاي ماهيت کثيف آنان سخت بيمناک مي شوند ، هم در مبارزه عليه آنان و در حقيقت براي جلب رضايت مسئولين و نجات بنيادي آنان خود را در صف منافق کُشان مي زنند و هم در حوزه هاي علميه به فقه و فقاهت روي مي آورند تا مسير فقه را عوض کنند ) ، به مسئولين گوشزد کرده ام ولي نمي دانم چرا ؟ ( گرچه نسبت به بعضي ، تا اندازه اي مي دانم چرا !) ترتيب اثر نداده اند .

به مسئولين بارها گفته ام که خطر اينان بمراتب زيادتر از خطر منافقين خلق است ، چرا که علاوه بر همه شيوه هاي منافقانه ي منافقين ، سالوسانه در صف حزب اللهيان قرار گرفته و کم کم آنان را در صفوف آخرين و سپس به صف قاعدين و بازنشستگان سوقشان داده و صفوف مقدم را غاصبانه به تصرف خود در آورده اند ، به گونه اي که عملاً عقل و اراده منفصل برخي تصميم گيرندگان قرار گرفتند و در عزل و نصبها و حفظ و ابقاء ها دست به تخريب مي زنند و اعمال قدرت مي کنند .

اينها همه پوچ است و بي اهميت ! مهم و بسيار مهم اين است که هدف غايي از همه اين تلاشها ، گسترش فکر التقاطي و انحرافي سازمان ضد خداييشان است که جز انديشه هاي ماديگرايانه و ماترياليستي ، چيز ديگري نيست و با بهره گيري از تجربيات مثبت و منفي همپالگيهاي چپ و منافقشان توانسته اند متاسفانه به نسبت بسيار زيادي ( زيادتر از توفيق منافقان خلق در سالهاي 51 تا 54 ، تعداد کثيري از روحانيون را تحت تاثير قرار دهند و با لطايف الحِيَل ، بر ذهن و روان آنان اثرات دلخواهشان را بگذارند تا بدانجا که بر اعمال جنايتکارانه آنان با ديده اغماض بنگرند و حتي در مواردي نظير به شهادت رساندن باهنر و رجايي ، به دست روي دست ماليدنهاي مسامحه کارانه و مصلحت انديشيهاي پشيماني آورنده متوسل شوند . باز مهمتر از همه اينکه با کمال تاسف ، توانسته اند تعداد فراواني از جوانان مسلمان را جذب کرده منحرف نمايند.

هان اي خانواده عزيزم ! بهوش باشيد مبادا که فريب تاييد و تکريمهاي رياکارانه اين منافقان جدا از دين را بخوريد . چه بسا با ظاهري چاکرانه و دلسوزانه به سراغتان بيايند و خود را چنان حزب اللهي جا بزنند که مسلمانها و ابوذرها را جرئت لحظه اي هم لباسي و همشکلي با آنان نباشد !

فرزندانم ! اگر گاهي بر شما سخت مي گرفته ام و اين در حالي بوده که برايم امکان فراهم آوردن رفاه بيشتر بوده ، از آن جهت بوده است که اعتقادي استوار به کريمه ” انّ مع العُسر يُسراً” داشته ام و اگر مي توانستم شما را و خانواده رابيشتر از آنچه تحمل کرديد قانع کنم به طور قطع چنان مي کردم و يقين داشتم که در تکوين شخصيت سالم و رشد يابنده شما مؤثرتر و کارسازتر بود .

به هر صورت ، پدرتان که از همه چيز جز انقلاب و اسلام بيشتر دوستتان مي دارد ، خير و صلاح شما را در رفاه نمي دانسته و نمي داند و اميد دارد در زندگي ، رفاه جويي و عافيت طلبي را آگاهانه به دور اندازيد و با عزمي آهنين در کام مشکلات رويد و توقع نداشته باشيد ديگران براي حل مشکلاتتان اقدامي ولو ناچيز کنند . به جاي چنين انتظاري در حل مشکلات مردم کوشا باشيد و از سختيها نهراسيد و به گونه اي عمل کنيد که هر مصيبتي و هر مشکلي هر قدر عظيم ، در پيش اراده و عزم شما سر تسليم فرود آورد و به جاي اينکه بر شما چيره شود و شما را دست و پا بسته بر زمين افکند ، بر امواج بظاهر سهمگينش سوار شويد و مهارش را به دست گيريد و بدانسو هدايتش کنيد که مي خواهيد و اجازه ندهيد که بر شما مسلط شود و تعادل شما را بربايد .

خانواده عزيز و مهربانم ! درست است آنگونه که شايسته مقام والاي انساني شما بود ، به خدمتتان کمر نبستم و در اين راه ، تقصير ها و قصورهاي فراوان داشتم ، اما درست تر آن است که بر من ببخشاييد و اجازه ندهيد که در پيشگاه خداوند در روز تُبْلَي السّرائر و در انظار خلايق ، شرمنده و سر افکنده پيش رويتان قرار گيرم .

زندگی نامه

تحصیلات

هنگامی که شهید لاجوردی، در سال 1320 ش به سن مدرسه رسید، در یکی از مدارس تهران ثبت نام کرد. او پس از شش سال تحصیل در دوره ابتدایی، در حالی که نوجوانی 13ـ14 ساله بود، پای به دبیرستان نهاد و پس از دو سال تحصیل در این مقطع، در کنار پدر به کار و فعالیت مشغول شد. وی در دوران مختلف زندگی، در کنار کار و مبارزه، از محضر اساتید روحانی بهره ها برد و حتی در زندان رژیم طاغوت، درس های فقه و اصول را نزد برخی از روحانیون در بند رژیم شاه آموخت.

آغاز مبارزات

دوران دبیرستان شهید لاجوردی، هم زمان با اوج مبارزات آیت اللّه کاشانی و شهید نوّاب صفوی بود. وی در نشست هایی که از طرف آن دو بزرگوار برگزار می شد، حضوری فعّال داشت. از این زمان، مبارزات شهید لاجوردی با رژیم پهلوی آغاز شد. وی به علت تحصیلات دینی و هم چنین هوش و استعدادْ و قدرت درک و استنباط بالایی که داشت، در جلساتی که خودْ از اعضای مؤسس آن بود، به تفسیر قرآن می پرداخت.

وفاداری به امام رحمه الله

شهید لاجوردی، به حق مجاهد فی سبیل اللّه بود که در این راه، سختی های بسیاری را به جان خرید و تمام وجودش را وقف دفاع از اسلام کرد. در بدترین شرایطِ شکنجه در زندان های رژیم طاغوت، زمانی که نشانیِ مبارزان مسلمان را از او می پرسیدند، با صلابت و استواریِ وصف ناپذیری پاسخ می داد: «آقای همه ما خمینی است و آدرس او نجف اشرف است».

آشنایی با شهید مطهری رحمة الله

خویشاوندی شهید حاج صادق امانی ـ که از مبارزان انقلابی بود ـ با خانواده لاجوردی، نقطه عطفی در زندگی مبارزاتی شهید لاجوردی محسوب می شود. وی به همراه حاج صادقْ به جلسات بحثِ «انسان و سرنوشت» استاد شهید مرتضی مطهری می رفت و با بهره گیری از کلام بلند استاد، با بنیه ای تازهْ پای به عرصه مبارزه می گذاشت.

فریاد اللّه اکبر

سید اسداللّه در زندان رژیم طاغوت، پس از تحمل شکنجه های فراوانْ در حالی که با بدنی رنجور و غرق در خون از شکنجه گاه به سلول باز گردانده می شد، تمامی توان خود را جمع می کرد و ندایی دشمن شکن اللّه اکبر سر می داد. شهید لاجوردی می خواست با این کار، به شکنجه گران مزدور ثابت کنند که شکست ناپذیر است و در راه خدا، همه مشکلات را به جان می خرد. هم چنین سید به کسانی که در همان سلول بودند و با دیدن این صحنه ها، احساس ترس و وحشت داشتند، روحیه می داد و می گفت که با تمسک به خدای بزرگْ می توان بر دشمنان دین و قرآن پیروز شد.

مبارزات و دستگیری

شهید لاجوردی در زمان مبارزاتِ انقلابی خود، چندین بار به وسیله ساواک دستگیر شد. اولین دستگیریِ وی، در پی ترور حسن علی منصور، نخست وزیر وقت صورت گرفت. دستگیریِ مجدد وی، در تاریخ 12 اسفند ماه 1343 بود. این بار او تحت بازجویی های شدید، همراه با شکنجه های طاقت فرسا قرار گرفت و به 18 ماه حبس محکوم شد. شهیدلاجوردی سومین بار در سال 1349 دستگیر شد و در زیر شکنجه های ددمنشانه دژخیمان ساواک، کمرش شکست و تا حد زیادی بینایی یک چشم را از دست داد، ولی حسرت اظهار عجر را بر دلِ سیاه شکنجه گران نهاد. وی مجددا در روز 7 اسفند ماه 1353 دستگیر و به 18 سال زندان محکوم گردید و سرانجام در تاریخ 27 مرداد 1356، به همراه بسیاری از زندانیان سیاسی آزاد شد. شهید لاجوردی پس از آزادی، به هم رزمان و هم سنگران خود پیوست تا در سازمان دهیِ حرکت های انقلابی، نقش اساسی داشته باشد.

ساده زیستی

شهید لاجوردی همانند نیاکان پاکش، از دنیادوستی گریزان بود و از مال دنیا، تنها به روزیِ مقدّر خویش بسنده می کرد. بی نیازی، مایه آرامش او بود و هیچ چیزی را مال خود نمی دانست. در زندانْ در پاسخ به وضعیت مالی خود چنین نوشته بود: «از نظر مالی در هر وضعی که باشم، بی نیازی ام آرامش می بخشد.» هم چنین در جای دیگری که از میزان مال و اموال او سؤال می شود، پاسخ می دهد: «المالُ مالُ اللّه ». او ساده زیست بود و این ویژگی را تا لحظه شهادت حفظ کرد. پشتوانه زندگی او، مغازه کوچک خیاطی و مَرکب راهوارش نیز دوچرخه ای قدیمی بود. سیدْ اهل ماندن نبود و هرگز به نام و نان نیندیشد.

انس با قرآن

انس و الفت شهید لاجوردی با قرآن، غیرقابل توصیف است. او به قرآن عشق می ورزید و علاقه عجیبی به آن داشت. براساس همین عشق بود که در پرسش نامه ساواک نوشت: «به قرآن و نهج البلاغه علاقه وافردارم». او از پرداختن به ظاهر قرآن در حد قرائت رنج می برد و تدبّر و اندیشه در آیات آن را، مشغله روز و شب خویش کرده بود. از این رو با حالتی رنجور، کمری شکسته و چشمی از روشنی افتاده، در گوشه زندان ساواک به تفسیر قرآن می پرداخت.

ایثار و تواضع لاجوردی

یکی از هم رزمان شهید لاجوردی در دوران دفاع مقدس تعریف می کند: «چند روزی از اولین مرحله عملیات والفجر 8 نگذشته بود که آن طرف اروند رودْ در شهر «فاو»، حاجی را دیدم که با صفا و تواضع خاصی، کیسه های خالی را برای احداث سنگر از شن و ماسه پر کرده بود، بدون آن که کسی او را بشناسد. گرد و غبار بر محاسن سفیدش نشسته بود. بر گونه و پیشانی اش بوسه زدم و شرمسارِ ایثار و تواضع او شدم. هر چند آن قاطعیت [و مبارزه]، و این متانت و سادگی از مخلصانی چون او عجیب نبود. با دعایش بدرقه ام کرد و گفت: «ان شاء اللّه عاقبت به خیر شوی.» هنوز هم صدای گرم آقای لاجوردی را حس می کنم که عاقبت به خیری مرا آرزو می کرد».

هدایت گمراهان

شهید لاجوردی در اوایل انقلابْ زمانی که مسؤولیت زندان های کشور را برعهده داشت، با فریب خوردگان به گونه ای برخورد می کرد که آنان که ضمیر پاکی داشتند، به دامان اسلام باز می گشتند و هدایت خود را، رهین روشن گری ها و برخوردهای صمیمانه و پدرانه شهید لاجوردی می دانستند. از این رو بود که کینه سیاه دلان منافق از او، بیش از پیش شد. از دیگر خدمات وی به زندانیانْ ایجاد کارگاه های گوناگون در محیط زندان بود تا از این رهگذر، زندانیانْ در حرفه مورد علاقه خود ماهر و متبحّر شوند و پس از آزادی، آن حرفه، دست مایه معاششان شود.

پرواز عاشقانه

روز اول شهریور 1377، در سن 63 سالگي سید اسداللّه با دلی آرام و قلبی آکنده از عشق به پروردگار عازم محل کار خود در بازار تهران بود که منافقان کوردل، با به شهادت رساندن او، انتقام کینه و نفاق خود را از او گرفتند؛ ولی غافل از این که شهادتْ هنرِ مردان خدا و آرزوی انسان های پاک و والایی چون سید اسداللّه است. پيکر آن مبارز نستوه و فداکار، پس از تشييعي باشکوه، در گلزار شهداي بهشت زهرا و در کنار شهيدان هفتم تير به خاک سپرده شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

پیام رهبر معظم انقلاب

بسم الله الرحمن الرحیم

من المومنین رجال صدقوا ماعاهدواالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و مابدلواتبدیلا
شهادت سید بزرگوار و مجاهدفی سبیل الله مرحوم آقای حاج سیداسداللهلاجوردی که از چهره های منور انقلاب و پیشروان جهاد فی سبیل الله بود بار دیگر ارج و قدر سربازان دیرین اسلام و مبارزان سختکوش راه آزادی را در خاطره ها زنده ساخت . منافقان کوردل و خیانت پیشه با این جنایت ، عمق کینه خود را نسبت به یاران صادق امام امت و خدمتگزاران حقیقی مردم آشکار کردند و چهره منفور خود را تیره تر و منفورتر ساختند این شهید عزیز در تمام دوران مبارزات اسلامی ، به اخلاص و صبر و مقاومت و روشن بینی شناخته شده بود . در راه خدا بلاهای بزرگ را به جان می خرید و در میدانهای سخت حاضر بود . پس از پیروزی انقلاب در همه مسئولیتهایی که در راه خدمتگزاری به مردم و کشور به او تحویل شد ، با قدرت و ایثار و به دور از اغراض و مطامع مادی ، ادای وظیفه کرد و هیچ گاه خستگی به خود راه نداد ، شهادت در راه خدا اجر بزرگی است که خدای شاکر علیم به این انسان مومن و با اخلاص مرحمت فرمود خداوند روح مطهر او را با اجداد طیبین و طاهرینش محشورفرماید .

اینجانب شهادت این برادر ارجمندرا به خانواده گرامی و دوستان همرزم و همسنگرش وبه همه ملت ایران تبریک و تسلیت عرض میکنم .

والسلام علی عبادالله الصالحین
سید علی خامنه ای 2/6/77