شهید مهندس موسی کلانتری
زندگینامه
شهید مهندس کلانتری در سال 1327 در مرند متولد شد. تحصیلات ابتدایی و قسمت اعظم تحصیلات متوسطه را در همان شهر به پایان رساند و دیپلم خود را از دبیرستان خوارزمی تهران گرفت.
بعد از اتمام دوره متوسطه وارد رشته راه و ساختمان دانشکده پلی تکنیک تهران شد و با اخذ مدرک فوق لیسانس بخدمت سربازی رفت، در دوران تحصیل جزء اعضای فعال انجمن اسلامی دانشکده بود و با مبارزات مردم در سال 57 به عملیات مسلحانه بر علیه رژیم پرداخت. پس از پیروزی انقلاب در کمیته خدمت می کرد. و پس از آن از سوی شورای انقلاب به سمت وزیر راه و ترابری منصوب و در کابینه شهید رجائی نیز در همین پست مشغول به خدمت بود تا اینکه در فاجعه بمب گذاری حزب جمهوری به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
خاطرات شهید موسی کلانتری
همسر شهید كلانتری
صفات مردان خدا را در وجود ایشان دیدم
مادرش میگوید: وقتی موسی وزیر راه شد، به او گفتم میخواهم به دیدن خواهرت در تركیه بروم، خروجی مرا صادر كن تا در صف نایستم. از این حرفم ناراحت شد و گفت: انقلاب شده تا بین پسر شما كه وزیر است و كسی كه هیچ كس را در نظام ندارد فرقی نباشد. مرا وادار ساخت در صف بایستم و مشكلات مردم را به وی منتقل كنم.
صفات مردان خدا را میخواهی ببینی، این ست. مردان بیتكلف و استوار، نه مقام میگیردشان، نه ثروت. تا جایی كه همسر شهید میگوید: صفات مردان خدا را در كتابها خواندهام ودر وجود موسی دیدهام.
و شهید موسی كلانتری با تكیه به ایمان قلبی و تخصص و هنری كه داشت تا آخرین لحظه در راه اسلام و انقلاب و مردم تلاش كرد تا جایی كه نخست وزیر وقت (شهید رجایی) از او به عنوان كلید هیات دولت نام برد.
وصف آن بزرگمرد تاریخ را بخوانید تا بدانید دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را…. یعنی چه، با ما همراه باشید.
نماز برروی چمن
خواهر شهید درخصوص تقوی و ایمان ایشان میگوید: همیشه نماز را سروقت به جا میآورد.در دورانی كه كمتر كسی در دانگشاه زمان شاه نماز میخواند، ایشان به اتفاق دوست صمیمی خود كه یادگار روزگار كودكی و نوجوانی اوست. برروی چمن دانشگاه و با وجود تمسخر دیگران نماز را به جا میآورد. ولی چون محبوبیت خاصی تاثیر بسیاری میگذاشت.
مادر ایشان میگوید: در زمان انقلاب منزل ما در منطقه «دریانو» بود. موسی منزل را محل توزیع اعلامیههای امام كرده بود. من تا صبح اعلامیهها را تكثیر میكردم و بچهها، جاهای دیگر پخش میكردند. یك روز روی در خانه نوشتم: نه شرقی، نه غربی، فقط جمهوری اسلامی. ایشان كه از بیرون آمد گفت: جمهوری اسلامی زمانی به تحقق میرسد كه هر خانه یك شهید داشته باشد. یعنی استكبار بسیار قوی است و ممكن است مانع شود.
ایشان راهانداز بسیاری از راهپیماییها بود، در مبارزه مسلحانه شركت داشت و افراد را نیز به طرق مختلف به مبارزه تشویق میكرد.
خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی
مهندس كلانتری، در ابتدای سال 58 بعداز دو، سه ماهی كه به عنوان پاسدار در كمیته مشغول خدمت بود. باتوجه به تجربهای كه درامر راهسازی داشت و باتوجه به اعلام نیاز وزارت راه به اتفاق عدهای از دوستان كه در زمان انقلاب درمسجد الجواد با هم آشنا شده بودند به وزارت راه و ترابری مراجعه كرد و برای كمك به وزارتخانه اعلام آمادگی كرد. آن موقع به دلیل از هم پاشیدگی ادارات و وزارتخانهها، آنها احتیاج به مهندسینی نظیر ایشان داشتند.
وی در تیرماه 58 به خوزستان رفت و بعد از سه ماه كار در خوزستان با سر و سامان دادن نسبی به اداره، عازم کردستان شد. سه ماه از فعالیتش نگذشته بود كه وزیر راه استعفا داد و اسم شهید كلانتری را به عنوان یكی از چند جانشین خود به شورای انقلاب پیشنهادداد. برای اولین بار رد دی ماه 58 به اعضای شورای انقلاب معرفی و به این سمت گمارده شد.
ازدواج یك سال قبل از وزارت
شهید كلانتری در اواخر سال 57 ازدواج كرد كه ثمره این ازدواج فاطمه و محمد است.
همسر شهید كلانتری درخصوص نحوه آشنایی و ازدواجشان میگوید: نحوه آشنایی خیلی اتفاقی بود. ایشان به همراه خواهرشان به مدرسه ما آمدند تا دختری را كه برای ازدواج با ایشان در نظرگرفته بودند ببینند. همان زمان كه من از مدرسه خارج شدم، موسی گفت: اگر حجابشان مثل ایشان بود من حرفی نداشتم.
بدین ترتیب با خانواده به منزل ما آمدند و خواستگاری و ازدواج شكل گرفت.
دختر بزرگم فاطمه كه در زمان شهادت پدر 18 ماهه بود الان دانشجوی سال آخر مهندسی برق و الكترونیك دانشگاه تهران است. با اینكه ایشان اكثر اوقات در تهران بود بارها میشد كه فرزندانش را چند روزی نمیدید چون شبها دیروقت به منزل میآمد و صبحها ساعت 5/5 میرفت. معذالك وقتی به خانه میرسید میگفت چون شما صبح تا شب در كنار بچهها بودی و خستهای شما استراحت كن و خودش شیر بچهها را درست میكرد و به آنها میداد و تا جایی كه میتوانست دركارهای خانه مشاركت میكرد.
او به صفافت مردان خدا آراسته بود
همسر شهید كلانتری میگوید: در بعضی از مقالات و كتابها به صفات مردان خدا اشاره شده است. من این صفات را كاملا در موسی دیدم. تقوی، مقید بودن به شعائر اسلامی، وفاداری، ایثار و شجاعت از جمله خصائص ایشان بود. اما صفت بارز ایشان توكل به خدا بود. ایشان تاكید داشت كه خدا را باید در نظر داشت حتی در تفكر. با توكل سختترین كارها آسان میشود.
و شاید به همین دلیل بود كه تمام فامیل حساب خاصی برای او باز میكردند. از نظر بیان و منطق به گونهای بودكه بسیاری از مشكلات فامیل را با چند دقیقه مشورت و نصیحت حل میكرد. حرمت و احترام خاصی برای دیگران قائل بود تاحدی كه مادر ایشان همیشه تواضع، فروتنی و احترام ایشان را میستود.
خواهر شهید كلانتری بارزترین صفت اخلاقی ایشان را شجاعت میداند.
هم رزمهایش تعریف میكردند: شهید كلانتری برای سنگرسازی به خوزستان رفته بود و با وجود حمله عراقیها و آتش خمپاره، ایشان به كار خود ادامه میداد.
تواضع فراموش نشدنی شهید كلانتری
شهید كلانتری در زندگینامهای كه به قلم خود نوشته است، تصریح میكند: من همیشه به كار جمعی معتقد بودم. از روز اول با همكاران قرار گذاشتم كه به افراد مسئولیت داده شود. بارها و بارها سفارش كردم اگر درصدد انجام كاری هستید كه میدانید به نفع مردم است، حتی بدون مراجعه به من حتما انجام دهید. این كار باعث شد تا افراد زیادی كه در وزارت راه بودند با باور كردن این مسئله در كارهایشان موفق شوند.
شهید كلانتری، پس از تشكیل دولت شهید رجایی تا هنگام شهادت همچنان در این سمت به انجام وظیفه و خدمت به مردم و جمهوری نوپای اسلامی ایران ادامه داد.
اولین بار كه در سالن سخنرانی وزارتخانه آمده بود تا به عنوان وزیر جدید از نزدیك با همكاران آشنا شود. آنقدر ساده و بیپیرایه لباس پوشیده بود و آنقدر خودمانی و بدون تكلف سخن گفت كه بعضی از همكاران، آن همه سادگی و اخلاص را باور نكردند.
سخنرانی معارفه را با این جمله آغاز كرد: من برادر كوچك شما هستم و به وزارت راه و ترابری آمدهام كه در كنار شما براردران و خواهران ارجمند و بزرگوار به بازسازی راههای این مملكت بپردازم و این قول خود را هرگز فراموش نكرد و تا آخرین لحظه حیات به این شیوه پایبند بود و هرگز فروتنی ذاتی خود را در مقابل همكاران از دست نداد.
خواهر شهید كلانتری در خصوص تواضع و فروتنی ایشان میگوید: ما مقداری گونی جمعآوری كرده بودیم تا آقا موسی به جبهه ببرد. در ضمن ایشان یك كلت كوچك همراه داشت هنگام گشت پاسدارها وی را دستگیر میكنند و به نماز جمعه میبرند كه آنجا شهید چمران ایشان را به برادران پاسدار معرفی میكنند. پاسدارها بسیار از این موضوع ناراحت میشوند.
گمان كردند نماینده امام زمان (عج) است
بعد از شهادت كلانتری، خانواده ایشان به بهشت زهرا میروند. جوانی را میبینند كه بسیار بیتابی میكند. وقتی علت را جویا میشوند، میگوید: در جبهه كردستان بودیم روزی یك جوان خوش سیما و نورانی آمد و یك هفته پیش ما بود. جنگ میكردیم، دیدهبانی میدادیم و تا صبح با هم میلرزدیم. بعد از اینكه رفت، در فاصله سه تا چهار روز مشكلات ما حل شد بچهها میگفتند ایشان فرستاده امام زمان (عج) بود. ولی امروز متوجه شدیم كه آن جوان وزیر راه است.
شهید كلانتری بارها به صورت یك بسیجی ناشناس و نه یك وزیر در خطوط مقدم برای شناسایی دشمن رفته و یا در زیر آتش سنگین دشمن و علیرغم تذكر سایر رزمندگان مبنی بر ترك محل، كار سنگرسازی را رها نكرد.
وی به عنوان وزیر در وزارت راه و ترابری تقریبا تمام مسافرتهای داخلی را با اتومبیل انجام میداد و در طول مسیر با توجه به كیلومترهای جاده و همراه داشتن پروندههای مربوط به جادهها، هنگام دستانداز یا خرابی به پروندهها رجوع میكرد و پیمانكاران خاطی را شناسایی و شخصا و قاطعانه با آنها برخورد میكرد. به گفته همراهان شهید، وی در مسیرهای طولانی همچنان به انجام وظیفه مشغول بود. وی بارها گفته بود حتی شده با دست باید تمام راههای ایران را اتوبان بسازیم.
عشق به امام در وجودش موج میزد
خواهر شهید میگوید: علاقهاش به امام در حدی بود كه هرگاه سخنان امام از رادیو و تلویزیون پخش میشد همه باید ساكت میشدند و به مطالب امام گوش فرا میدادند. در غیر اینصورت با اعتراض شدید وی مواجه میشدند. همیشه نگران سلامتی امام بود و به همه میگفت برای سلامتی امام دعا كنید.
وی سادهزیستن را دوست داشت و به همه میگفت: علاقه به مادیات و تجملات مانع رشد معنویت در انسان میشود. انجام فرائض دینی را همیشه توصیه میكرد از سنین كودكی به فرائض دینی عمل میكرد و نماز شب را از همان نوجوانی ادات میكرد.
شهید كلانتری در پاسخ سوال مادرش در مورد وی به عنوان كاندیدای نخستوزیری از سوی دكتر بهشتی در اجتماع مردم ساری گفت: مادر شما كه مرا میشناسید اگر بدانم رضای خدا در كفشداری مسجد، بیشتر است، كفشدار میشوم.
وزیر با مردم عادی فرقی ندارد
مادر شهید كلانتری میگوید: در آن زمان كه موسی وزیر راه بود و گذرنامه به دست ایشان و آقای نبوی امضا میشد، یك روز از ایشان خواستم كه خروجی مرا امضا كند تا نزد دخترم به تركیه بروم. ولی موسی خواست كه مثل مردم عادی توی صف بایستم و خروجی بگیرم. وقتی من از این موضوع ناراحت شدم, با حالت برافروخته گفت: بروید در صفها بایستد تا مشكلات مردم را ببینید، آن مشكلات را به ما منتقل كنید تا كشور رادرست كنیم. انقلاب شده تا بین شما كه پسرتان وزیر است با كسی كه هیچكس را در نظام ندارد فرقی نباشد.
كلید هیات دولت بود
زمانی كه آقای رجایی(نخست وزیر وقت) برای عرض تسلیت نزد خانواده كلانتری رفت، گفت: با شهادت كلانتری كمر من شكست آقای كلانتری كلید هیات دولت من بود. ایشان فقط وزیر نبود.
معاونان كلانتری همیشه از روحیه و پشتكاری وی تعجب میكردند. ماهی یكبار مدیر كل و مهندسین استانهای مختلف با وزیر جلسه حل مشكلات داشتند. ایشان بدون وقفه در كار، با مطرح كردن هر مشكل درهمان جلسه مسئله آنها را حل میكرد. به طوری كه همه تعجب میكردند كه در آن زمان كوتاه چگونه مسائل را حل میكند و این به خاطر توكل و تخصص ایشان بود.
وزیری كه كفشهایش سوراخ بود!
شهید كلانتری آنچنان وارسته بود كه وقتی میخواستند جامه از پیكر خونآلودش خارج كنند به شهادت همه آنهایی كه در گورستان حضور داشتند، كفشهایش سوراخ بود نه اینكه پول خرید یك جفت كفش را نداشت، حقیقت این بود كه روح او بینیاز از ثروت دنیا بود و تا آخرین لحظه حیات اسیر عرفان روح خود بود و هرگز در بند زندگی خاكی گرفتار نشد.
وصیت نامه
انا لله و انا الیه راجعون
آرزو میکنم که در بستر نمیرم. هر چه شرع انور مقرر داشته عمل بشود. به بچه های من بگویید همه چیز خود را فدای راه خدا کنند تا جائیکه بخاطر دارم بدهکار نیستم بجز پدر و مادرم که انشاء الله مرا خواهند بخشید. آنها که مرا میشناسند بدانند این انقلاب مال خداست و خود را فدای آن کنند. خداوند همیشه رحمت خود را از این ملت دریغ نفرما و طول عمر به امام امت عطا فرماید.
والسلام ـ موسی کلانتری
2/7/59