زندگی نامه
سال 1281 ه ش در سده ( خمینیشهر ) اصفهان در خانوادهای روحانی و عالم متولّد شد. وی یگانه فرزند ذكور مرحوم حجتالاسلام و المسلمین میرزا اسدالله، نوهی مرحوم حجتالاسلام میرزا محمدجعفر از علمای معروف سده بود. جدّ اعلای ایشان از علمای جبلعامل بودهاند.
مادر ایشان از سادات و علویّات معروف اصفهان از خانوادهی مؤیدی از سادات صحیحالنسب بود. جدّ امی ایشان از ساداتی بود كه به داشتن كرامات بسیار معروف مردم اصفهان بود.
آیتالله اشرفی دو خواهر ابوینی و پنج خواهر ابی دارد. پدر ایشان از ائمهی جماعات و اهل منبر و دارای كمالات علمی و تقوایی بود. وی در سن هفتاد و پنج سالگی به رحمت خداوند پیوست. اشرفی تحصیلات ابتدایی و مقدماتی را در سده ( خمینیشهر ) نزد مرحوم سیدمصطفی تلمّذ كرد. استعداد فراوان و حافظهی قوی داشت، طوریكه كتاب نصابالصبیان را در نُه سالگی از حفظ میدانست. در سن دوازده سالگی برای ادامهی تحصیل راهی اصفهان شد و طی قریب ده سال دروس ادبیات و سطح فقه و اصول و همچنین یك دوره درس خارج اصول را در محضر اساتید بنام این شهر آموخت.
بعضی اساتید معروف ایشان در شهر اصفهان عبارتند از: مرحوم آیتالله سیدمهدی درچهای برادر مرحوم آیتالله سیدمحمدباقر درچهای استاد بزرگ مرحوم آیتالله بروجردی، مرحوم آیتالله سیدمحمد نجفآبادی، مرحوم فشاركی، مرحوم مدرس.
اشرفی دوران طلبگی خود را با نهات عسرت و مشقّت اقتصادی گذراند. در مدت ده سالی كه در حوزهی اصفهان بود، در هفته با دو قِران امرارمعاش میكرد و هر هفته طول راه میان اصفهان و زادگاهش را كه دوازده كیلومتر است، پیاده میپیمود. خود میفرمود: « دوشنبه خوراكم تمام میشد، سهشنبه دو ریال پولم را خرج میكردم، چهارشنبه را كه آخرین روز تحصیل بود، بدون پول و غذا میگذراندم. »
مكرر میفرمود: « من به نحوی درس خواندهام كه در این زمان، احدی حاضر نیست حتی یكصدم آن را هم تحمل كند. »
در این رابطه نمونههایی از فشار زندگی و عدم توانایی مالی خودشان را شرح میدادند.
به دو نمونه از آنها اشاره میكنم:
« زمانی در حجرهای با سه نفر دیگر در مدرسهی نوریهی اصفهان زندگی میكردیم. بسیاری از روزها نه چای داشتیم، نه نفت و قند. برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی توالتهای مدرسه استفاده میكردم. در روزهای جمعه به یكی از مساجد دورافتادهی اصفهان میرفتم و از صبح تا عصر در آن مسجد درسهای یك هفته را دوره میكردم. در مدت دوازده ساعتی كه یكسره آنجا مطالعه میكردم، غذای من فقط مقدای دانهی ذرت برشته بود؛ چیز دیگری نداشتم. »
« در مدرسهی رضویهی قم مدتی با یك نفر طلبه همحجره بودم و این شخص وضع مالی خوبی داشت. او همیشه از غذای طبخشده استفاده میكرد ولی من قادر به تهیهی آن نبودم. در این مدتی كه من با این شخص در یك اتاق بودیم، ابداً متوجه من نشد من كِی شام و كِی ناهار میخورم. من در حین مطالعه مقداری نان خالی در كنار كتابها قرار میدادم و یك طرف دیگر را مقداری كتاب روی هم میگذاردم تا او متوجه نشود و من در حالی كه روی كتاب قرار گرفته بودم، در حین مطالعه از آن نان خالی لقمهلقمه استفاده میكردم و اما وقتی او موقع غذاخوردنش میرسید، غذای طبخشده را حاضر میكرد و به بنده هم تعارف میكرد. من در جواب میگفتم: غذا صرف كردهام ... »
از ابتدای شروع به تحصیل تا پایان تحصیلات سطح فقه و اصول، من حتی یك كتاب ملكی از خودم نداشتم؛ تمام كتابهایی كه در اختیارم بود، وقفی بود. »
هر گاه از این گونه مطالب و شدت فشار زندگی دوران جوانی و تحصیلات خود بیان میفرمود، ما با یك دنیا تعجب و شگفتی سخنان ایشان را باور میداشتیم. اجمالاً اگر انسان علم را با مشقّت بیاموزد، قدر آن را نیز میداند؛ اما اینگونه مشكلات اقتصادی و مالی برای تحصیل علم، باوركردنی نیست و انسان شنیدن آن را هم نمیتواند تحمل كند؛ چه رسد به چشیدن آن.
در سن بیست سالگی برای ادامهی تحصیل و نیل به مقامات عالیهی علمی و درجهی اجتهاد، در سال 1343 هجری قمری رهسپار قم گردید. ابتدا مدت یك سال در مدرسهی رضویه اقامت گزید. پس از آن در معیت آیتالله حاج شیخعبدالجواد جبل عاملی، به مدت دو سال در مدرسهی فیضیه در حجرهی فوقانی شمالی سكونت كرد. سپس به حجرهی 21 شمالی تحتانی فیضیه انتقال یافت. مدت بیست سال متوالی از عمر خود را به طور مجرد در همین حجره گذراند. در تمام طول مدت بیست و سه سالهی اقامت در قم تنها سه یا چهار ماه با خانواده بود و بقیهی این سنوات را تنها و مجرد به سر آورد.
علت تنهایی ایشان در این مدت طولانی، تنگدستی و فشار زندگی بود كه حتی توانایی اجاره كردن یك اتاق را نداشت. زیرا ورود او به قم در زمان حیات مرحوم آیتالله حائری، مؤسس حوزهی علمیهی قم بود و ایشان به طلاب جدیدالورود شهریه نمیدادند. یعنی اوضاع طوری نبود كه بتوانند بدهند. پس از فوت آیتالله حائری و ریاست مراجع و آیات ثلاث ( مرحوم آیتالله خوانسازی و آیتالله حجت و آیتالله صدر ) هم به علت شهریهی مختصری كه میدادند، ایشان نمیتوانست خانوادهی خود را به قم بیاورد. در این زمان ماهانه فقط حدود هشت تومان شهریه دریافت میكردند. پس از ورود مرحوم آیتالله بروجردی قدسسره به قم نیز كه شهریهی طلاب فاضل و متأهل به مبلغ چهل و پنج تومان میرسید، باز هم این مبلغ حتی زندگی پانزده روز یك خانواده را تأمین نمیكرد. روی این جهت آیتالله اشرفی به طور مجرد در مدرسهی فیضیهی قم زندگی میكردند و هر چند ماه چند روزی جهت دیدار فرزندان و خانوادهی خود به اصفهان میرفتند.
آیتالله اشرفی تقریباً یك سال در جلسهی درس مرحوم آیتالله حائری قدسسره شركت داشتهاند و پس از مرحوم آیتالله حائری چند سالی از محضر آیات ثلاث ( مرحوم آیتالله حجت كوهكمرهای، مرحوم آیتالله حاج سیدمحمدتقی خوانساری، مرحوم آیتالله سیدصدرالدین صدر ) بهرهمند شدهاند. بیشتر مطالب درس این سه بزرگوار را نوشتهاند كه اكثر جزوات فقه و اصول درس آقایان موجود است.
آیتالله اشرفی پس از ورود به حوزهی علمیهی قم مورد توجه خاص فضلا و علما به خصوص آیات و مراجع ثلاث قرار میگیرند و با توجه به موقعیت استثنایی آن زمان و شدت فشار روحی از طرف رژیم رضاخان پهلوی به طلاب و حوزههای علمیه و روحانیون، ایشان تمام این مشكلات را متحمّل شده، با استقامت بینظیر خود به تحصیل ادامه میدهند و حتی در امتحانات اجباری كه از سوی رژیم پهلوی تنظیم گشته بود، شركت میكنند و موفق میشوند جواز پوشیدن عمامه و لباس را دریافت دارند.
اجتهاد در سن چهل سالگی
اشرفی با همهی مشكلات و مسایل آن زمان، در تحصیل علوم اسلامی و دینی جدیّت فرمود و پس از اندكزمانی از فضلا و مدرّسین نامی و برجستهی حوزهی علمیهی قم به شمار آمد و بسیار مورد توجه مراجعِ تقلید آن زمان قرار گرفت. او به خصوص بسیار مورد لطف و عنایت مرحوم آیتالله حاج سیدمحمدتقی خوانساری بود؛ طوری كه آثای خوانساری اغلب بیآنكه قبلاً اطلاعی دهد، به حجرهی ایشان میآمد و گاه علاوه بر شهریهی مختصر رسمی كه به همهی طلاب میداد، مبلغی به ایشان مرحمت میفرمود.
اولین اجازهی اجتهاد صادره از سوی این عالم مجاهد و متقی به آیتالله اشرفیاصفهانی داده شد. در آن هنگام شهید اشرفی چهل ساله بود. پیش از آن نیز شهید اشرفی چندین اجازه در امور حسبیه از آقای خوانساری دریافت داشته بود. عین حكم اجتهاد، همچنین اجازهها و حكم امامت جمعهی ایشان در پایان همین بخش آمده است.
مرحوم آیتالله خوانساری در آن زمان در مدرسهی فیضیه، اقامهی نماز جماعت میكرد و در غیاب ایشان حضرت امام خمینی كه در آن زمان از فضلای معروف و زهد و تقوای ایشان مورد قبول همهی محصّلین و طلاب حوزه بود، به نیابت ایشان به امامت جماعت میایستاد. در غیاب حضرت امام خمینی نیز با اصرار طلاب و فضلا، آقای اشرفی اقامهی جماعت میكرد كه در یك نوبت امام خمینی نیز به ایشان اقتدا كردند.
پس از رحلت مرحوم آیتالله خوانساری نماز جماعت در مدرسهی فیضیه توسط آیتالله حاج شیخ محمدعلی اراكی ( اب الزوجهی مرحوم آیتالله خوانساری ) منعقد گشت و باز در غیاب ایشان، هر وقت شهید محراب در قم تشریف داشتند، به نیابت از ایشان هم اقامهی جماعت میفرمودند. من خود به یاد دارم هر گاه ایشان به نماز جماعت در مدرسهی فیضیه میایستاد، بدون استثنا همهی طلاب و فضلا اقتدا میكردند. زهد و تقوای ایشان مورد قبول همه بود. این امر از پیام تاریخی امام نیز كاملاً مشهود است كه فرمود: « من قریب به شصت سال بود ایشان را میشناختم » این جمله، گویای همین مطلب است كه امام در زمان مرحوم آیتالله حائری و آیات ثلاث با شهید محراب آشنا بودند و روی ایشان، شناخت كامل داشتند.
آیتالله بروجردی بنا به درخواست جمعی از فضلا و مدرسین حوزهی علمیهی قم از بروجرد به قم تشریف آوردند. شهرت مرحوم آیتالله بروجردی پس از مرحوم آیتالله العظمی اصفهانی ( حاج سید ابوالحسن موسوی ) بیش از سایر علما بود و مقام علمی ایشان بر احدی مخفی نبود.
از جهت بیان نیز كمنظیر بود. پس از ورود ایشان به حوزهی علمیهی قم و شروع درس فقه و اصول پس از اندكزمانی توجه خاص فضلا و بزرگان حوزه را به خود جلب كرد، به نحوی كه بزرگان علما و مراجع تقلید فعلی نیز به درس ایشان حاضر شدند و از درس ایشان كسبفیض كردند.
آیتالله اشرفی به نحوی شیفتهی درس و بیان مرحوم آیتالله بروجردی شد كه فرمود: « من پس از اندكزمانی ناگزیر دروس دیگر مراجع تقلید را رها كردم و جدیّت و كوشش نمودم كه مطالب آیتالله بروجردی را جمعآوری و مطالعه كنم. » لذا طی مدت دوازده سال كه آیتالله اشرفی در محضر درس ایشان حضور مییافت، تمامی دورس آن مرحوم را مینوشت و این نوشتهها موجود است؛ ولی متأسفانه او نتوانست آنها را به چاپ برساند.
شهید محراب پس از اندكزمانی با مرحوم آیتالله بروجردی مناسبات نزدیك یافت، طوری كه مرتب به دیدار ایشان میرفت. هر وقت شهید اشرفی به اصفهان میرفت و باز میگشت، مرحوم آیتالله بروجردی به دیدار شاگرد خود به حجرهی او در مدرسه فیضیه میآمد، همچنین سایر مراجع تقلید به خصوص مرحوم آیتالله خوانساری.
مرحوم آیتالله بروجری در یكی از دیدارهایشان با آیتالله اشرفی به ایشان میفرماید: « شنیدهام شما جزوهی درس فقه و اصول را خوب مینویسید » در پاسخ اظهار میدارد: « گمان نمیكنم چنین باشد. حسنظن آقایان و حضرتعالی است و چنین نیست. »
مرحوم بروجردی با اصرار، یك جزوه از درس فقه را میگیرند و میبرند و پس از چند روز برای ایشان تقدیرنامه میفرستند.
او پس از مدتی، فوقالعاده مورد توجه مرحوم آیتالله بروجردی قرار میگیرد؛ طوری كه اگر ملاقات ایشان به تأخیر میافتاد، گله میفرمود و اگر نام ایشان و آقای جبلعاملی كه از مدرسین معروف قم و همدرس ایشان بود، در محضر آیتالله بروجردی برده میشد، مرحوم بروجردی میفرمود: « مگر ایشان در قم هستند؟ » و این حكایت از آن داشت كه آیتالله بروجردی به حسب علاقهی زیاد مایل بود بیشتر، این دو نفر را ملاقات كند. در اعیاد مذهبی كه مردم به ملاقات آیتالله بروجردی میرفتند، به شهید محراب و بعض دیگر از فضلا اظهار میشد نزدیك بنشینند تا ایشان را ببینند. بعدها شهید محراب به دستور مرحوم آیتالله بروجردی در كرمانشاه ( باختران ) رخت اقامت افكند. اتفاق افتاد كه آیتالله اشرفی از آیتالله بروجردی تقاضای اجازهی مسافرت میكرد و ایشان اجازه نمیفرمود. مدت سه سال درخواست این اجازه را تكرار میكرد و ایشان موافقت نمیفرمود و اظهار میداشت: « وجود شما در كرمانشاه بسیار نافع است و من اجازه نمیدهم. » و شهید محراب هم، چون فوقالعاده به استاد خود علاقمند بود، مایل نبود بدون اذن ایشان مسافرت كند. حتی بعد از فوت مرحوم آیتالله بروجردی قدس سره نیز گاهی كه به فكر مسافرت میافتاد، خواب مرحوم آقای بروجردی را میدید كه در خواب میفرمود: « صلاح است در كرمانشاه بمانید » و ایشان از مسافرت منصرف میگشت.
شهید محراب و امتحانات حوزهی علمیهی قم
مرحوم آیتالله بروجردی برای تشویق محصّلین زحمتكش حوزهی علمیهی قم، تصمیم گرفتند برنامهی امتحانات عمومی طلاب را انجام دهند. در سال 1330 شمسی امتحانات عمومی مقرّر گردید. در این رابطه چند نفر از مدرّسین و فضلای حوزهی علمیه از جمله فقیه عالیقدر آیتالله منتظری، شهید محراب آیتالله اشرفیاصفهانی، آیتالله جبلعاملی، آیتالله روحییزدی، مرحوم آیتالله فكوری یزدی و چند نفر دیگر مأموریت یافتند به عنوان ممتحن امتحانات دروس سطح و خارج فقه و اصول را شروع كنند. برای كسانی كه قبول میشدند، شهریهی بیشتری مقرّر میگردید.
شهید اشرفی تا جایی كه به خاطر دارم، مدت سه سال تا زمان اعزام ایشان به باختران در برگزاری امتحانات در حوزهی علمیه شركت داشت. البته بعد از آمدن شهید محراب به باختران نیز امتحانات به طور رسمی در حوزهی علمیهی قم همهساله انجام میشود و نتیجهی مطلوبی گرفته شده است.
دوران اقامت شهید محراب در قم
آیتالله اشرفی به مدت بیست و سه سال به طور دائم در حوزهی علمیهی قم اقامت داشت. در طول این مدت به تعلیم و تعلّم اشتغال داشت و شاگردان فاضل و لایقی را نیز تربیت كرد. عمده توجه ایشان در حوزهی علمیهی قم، حضور در جلسات درس و مباحثه و نوشتن مطالب اساتید خود بود. تصور نمیكنم در زمان خودشان كسی به قدر ایشان نوشتههای درسی داشته باشد.
همانطور كه خود میفرمود دوازده سال متوالی از محضر آیتالله بروجردی كسبعلم كرده و تمام دروس را نوشتهاند. ده سال نیز در محضر درس آیتالله حجت كوهكمرهای و آیتالله خوانساری حاضر میشدهاند و این دروس را نیز یادداشت كردهاند. جزوات درسی ایشان موجود است اما برای چاپ نیازمند همكاری و همفكری بعضی فضلای حوزههای علمیه است.
اشرفی درس مرحوم آیتالله بروجردی را با تنی چند از شخصیتها مباحثه میكرد. از جملهی ایشان آیتالله فقیه عالیقدر منتظری، جبلعاملی و حاج شیخ ابوالفضل نجفیخوانساری ( امام جمعهی اراك ) بودند. این یاران صمیمی به مدت هشت سال تقریباً هر روز به اصطلاح، مباحثهی كمپانی داشتند.
در زمان حیات مرحوم آیتالله حكیم، شهید محراب در كرمانشاه ( باختران ) مقدمهی مرجعیت مطلقهی امام امت را فراهم نمود. در آن زمان اینجانب در حوزهی علمیه ی قم اشتغال داشتم و به وضع باختران و اینكه چه كسانی باید برای امر تبلیغ به این شهر دعوت شوند، آشنا بودم. گویندگان و مبلّغین، از مدرّسین معروف حوزهی قم را كه از شاگردان امام بودند، دعوت میكردیم كه در ماههای رمضان و ماههای محرم و صفر و ایام فاطمیه در مسجد مرحوم آیتالله بروجردی كرمانشاه سخنرانی كنند و مردم را ضمن آشنا كردن با مسایل مختلف اسلامی، به مسئلهی مرجعیّت امام سوق دهند. در آن زمان دعوت كردن از شخصیتهای بزرگ و گویندگان متعهّدی چون حضرات آقایان خزعلی و محمد یزدی و شهید هاشمینژاد از بهترین راههای مبارزه بود. در این رابطه مكرّر گویندگان دستگیر و بازداشت میشدند. این عمل مقدس و انقلابی در آن زمان به قدری اهمیت داشت كه فوق آن تصور نمیشد.
كرمانشاه همیشه در دعوت از اینگونه فضلا و شخصیتهای ممتاز، گوی سبقت را میربود و مردم هم فوقالعاده استقبال میكردند. كار شكنیهای بعضی افراد مغرض و روحانینمای ضدّ انقلاب و ضدّ مرجعیّت امام و ولایتفقیه از یك سو و فشار و مخالفت رژیم پهلوی از سوی دیگر، آیتالله اشرفیاصفهانی را تحت فشار شدید و تهدید قرار میداد. ولی هر چه بیشتر فشار میآوردند، شهید محراب استوارتر و راسختر، هدف خود را تعقیب میكرد. تأسفبارتر از همه چیز، مخالفتها و كارشكنیها و تهمتهایی بود كه از طرف روحانینمای فاسد و معلومالحال و وابسته به رژیم طاغوت متوجه شهید محراب میشد.
هر گویندهی مذهبی و سخنران به محض ورود به شهر فوراً به ساواك یا شهربانی جلب میشد و از او تعهّد میخواستند كه یا شهر را ترك كند و برود یا اینكه حق ندارد ولو به كنایه نام آیتالله خمینی را ببرد. با این حال، آقایان كار خود را انجام میدادند. هم مسألهی مرجعیّت امام را عنوان میكردند و هم برای سلامتی امام دعا میكردند. این موضوع، در زمانی كه كمتر كسی جرأتِ به زبان آوردن نام امام را داشت، از مسایل بسیار مهم سیاسی بود. دشمن برای خنثی كردن تبلیغات از دو جبهه وارد میشد:
اول، از راه تهدید و ارعاب آیتالله اشرفی تا جاییكه چند بار ایشان را در اوایل مبارزه به ساواك بردند. یك بار هم دستگاه، قصد تبعید ایشان را كرد؛ اما ظاهراً روی مصالحی كه آنها در نظر گرفتند و احتمال اعتراض و شورش در مردم دیدند، منصرف شدند. دوم، از راه ترور شخصیت در ایشان. به این ترتیب كه عمال دستگاه توسط آن روحانینما كه همواره در امر مرجعیّت امام با شهید محراب مخالفت مینمود، از هیچ تهمت و افترایی فروگذار نكردند و بزرگترین شكنجهها و عذابهای روحی را به این مرد الهی دادند. روحانینمای مزبور كراراً برای شهید پیام میفرستاد كه « در امر مرجعیت آیتالله خمینی مردم را به من ارجاع دهید. من هر چه گفتم، همان است و اگر غیر از این انجام دهی، شما را از این شهر با وضع بدی اخراج میكنم » ولی آیتالله اشرفی وقعی نمینهاد و به سختی پایداری میكرد.
2- پس از رحلت مرحوم آیتالله حكیم زمینهی مرجعیّت و زعامت حضرت امام خمینی در استان كرمانشاه ( باختران ) كاملاً فراهم بود، به حدی كه اكثر علمای باختران با شهید محراب در موضوع اعلمیت امام همعقیده بودند و اگر كارشكنی و مخالفتی نمیشد، مردم استان صد در صد و یكپارچه از امام تقلید میكردند.
پس از رحلت مرحوم آیتالله حكیم، حضرت آیتالله منتظری نامهای برای شهید اشرفی نوشته بودند؛ مبنی بر متعین بودن مرجعیت امام خمینی. اینجانب با مقدمات قبلی به اتفاق حضرت حجتالاسلام و المسلمین آقای محمد یزدی به كرمانشاه آمدیم تا در مراسم بزرگداشت آیتالله حكیم، آقای یزدی وظیفهی مردم را در این امر مهم تعیین و احیاناً مخالفتها و كارشكنیهای مغرضین و روحانینمای وابسته را خنثی كنند. ولی رژیم دستنشانده و حامیان او از آمدن آقای یزدی سخت بیمناك شدند و به محض ورود ایشان به منزل شهید محراب تلفن كردند. مأمورین شهربانی را به منزل فرستادند. تهدیدهای پی در پی شروع شد. حتی نگذاشتند آقای یزدی یك شب تمام را در این شهر بماند. ناچار ایشان را به منزل دیگری انتقال دادیم و صبح روز بعد با كمال تأسف به اتفاق ایشان به همدان رفتیم و سپس به قم مراجعت كردیم. لیكن آیتالله اشرفی از پای ننشست و از طرق مختلف جریان را تعقیب كرد و با هماهنگی جمعی از روحانیون و شاگردان و مقلّدین حضرت امام بار سنگین ابلاغ مرجعیت امام را به سرمنزل مقصود رساند. ایشان در مجامع صریحاً میفرمود: « با توجه به تحقیقاتی كه از مدرسین حوزهی علمیه از قبیل حضرت آیتالله منتظری و آیتالله مشكینی و مرحوم آیتالله ربانی شیرازی و ... همچنین بعضی از بزرگان مدرسین و علما نجفاشرف به عمل آوردهام و خود نیز اهل تشخیص و صاحبنظر هستم، امام را اعلم از دیگران و لذا تقلید ایشان را واجب میدانم. »
به هر حال علیرغم كارشكنیها، اكثریت مطلق مردم باختران به تقلید از امام روی آوردند. یك بار شهید محراب از حضرت آقای خزعلی دعوت به عمل آوردند، تا با بیان منطقی و استدلالی خود، مردم را آگاهی بخشند. دستگاه جبار از سخنرانی ایشان در مسجد مرحوم آیتالله بروجردی ممانعت به عمل آورد. به این ترتیب كه در مسجد آیتالله بروجردی را بستند و روحانینمای وابسته و مخالف انقلاب و ولایت فقیه در اجتماعی عمومی آشكارا گفت: « من در مسجد را بستم. » در آن سخنرانی مسجد آیتالله بروجردی را به عنوان مسجد ضرار معرفی كرد و به ساحت مراجع تقلید اهانت كرد. مردم این شهر ماجرا را هنوز به یاد دارند. نوار وی نیز موجود است. به دنبال این جریان برای شهید محراب پیغام فرستاد كه « در امر مرجعیت تقلید یا سكوت كن یا از شهر برو، والّا من مفتضحانه شما را از این شهر خارج میكنم. »
آیتالله اشرفی استوارتر از كوه در برابر همهی كارشكنیها و مخالفتها و توطئهها و افتراها مقاومت كرد و بالاخره خط امام را در این منطقه تثبیت نمود. او مدت بیست و هفت سال در شهر باختران با مظلومیت عجیبی زندگی كرد و از ناراحتیها و دردهای دل خود حتی برای فرزندانش كمتر گفت. گاهی مانند علی علیهالسلام كه دردهای دل خود را در چاه بیان میكرد، در خلوت با خدای خویش درددل مینمود و گاهی یكی از دردهای درونیش را برای همسر خود میفرمود و توصیه میكرد: مبادا فرزندان بفهمند. یكی دوبار فرمود:« پس از مرگ، زیاد برای من گریه كنید زیرا من خیلی مظلوم قرار گرفتهام. »
و فرمود: « هر چه فكر میكنم چه كردهام كه این چنین مورد حملههای این افراد قرار گرفتهام، فكرم به جایی نمیرسد. تنها جرم من حمایت از امام و مرجعیت ایشان است و اینها تمام همّشان این است كه من این شهر را ترك كنم تا آنها به آمال خودشان برسند و حق امام را ضایع كنند كه در نتیجه به اسلام ضربه بزنند و رژیم طاغوت را نگه دارند. ولی هیهات من این آرزو را بر دل آنها خواهم گذارد و این شهر را ترك نخواهم كرد مگر بعد از آن كه اطمینان پیدا كنم كه اینها دیگر كارشان تمام شده و نمیتوانند توطئهی خود را پیاده كنند. »
گاهی میفرمودند: « ای كاش میتوانستم خود را به امام برسانم و كمی از این رنجها و كارشكنیها و مخالفتهای این افراد را بگویم. »
ولی او كه اهل گذشت بود، بارها خدمت امام رسد و كلمهای نگفت. این زندگی یك شخصیت بزرگ علمی و یك مرد مجاهد و مبارز و یار دیرین امام است. بر خود واجب دانستم شمهای از خدمات و رنجهای این شهید بزرگوار را بیان كنم.
شهید محراب در رابطه با مقام مرجعیت امام بزرگوار تعبیرات مختلفی داشتند. میفرمود: « من در امام یك ذره هوای نفس سراغ ندارم. در امام ترك اولی ندیدم. امام را، هم رهبر انقلاب میدانم، هم مرجع تقلید جامعالشرایط و هم اعلم و اورع و ولی فقیه. اگر كسی بخواهد امام را تنها رهبر بگوید و مرجع تقلید نداند، در خط آمریكا است. زیرا سعی و كوشش دشمن همین است كه بین رهبریت و مرجعیت امام جدایی بیندازد و تفكیك قایل شود. اطاعت از امام حتی بر فقهای دیگر هم فرض و واجب است. كسی كه امام را رهبر بگوید و در امر تقلید به كس دیگر مراجعه كند، این شخص یا نمیفهمد یا قضیه از جای دیگری آب میخورد. امام را با هیچ یك از مراجع و فقهای فعلی نمیتوان مقاسیه كرد » و به تعبیر خودشان میفرمود: « لا یقاس به احد »، اگرچه احترام فوقالعاده هم برای سایر مراجع تقلید قایل بودند و آنها را نیز مجتهد میدانستند.
آغاز حركت توفندهی ملت ایران علیه رژیم پهلوی در نوزدهم دی 1356
ملت رنجدیده در زیر چكمهی استبداد رژیم شاهنشاهی كه مانند انبار باروتی آمادهی انفجار بود، سرانجام در روز هفدهم دی 1356 مرحلهی تازهای از قیام خود را آغاز كرد. در رژیم طاغوت، هفده دی را روز آزادی زن مینامیدند. در چنان روزی روزنامهی اطلاعات طی مقالهای كلمات جسارتآمیزی نسبت به رهبر انقلاب اسلامی چاپ كرد. خودفروختگان، گمان میكردند با طرح اینگونه كلمات میتوانند خدشهای به ساحت مقدس او وارد كنند؛ غافل از آنكه همین جریان گور آنها را خواهند كَند. این كبریتی بود كه به باروت زده شد و آنچنان مردم را به طغیان كشانید كه هیچ قدرت و نیروی مادی نتوانست آن را مهار كند. بلافاصله مردم قم قیام كردند و به دنبال آن مردم تبریز و یزد و اصفهان و ...
بالاخره با قیام بزرگ مردم تهران چنان توفان عظیمی از خشم ملت ایران برانگیخته شد كه نظام ضدّ اسلامی و انسانی پهلوی و رژیم دو هزار و پانصد سالهی شاهنشاهی به زبالهدان تاریخ رفت. شهید محراب آیتالله اشرفی در این حركت توفنده نقش عظیمی داشت. در رابطه با مقالهی روزنامهی اطلاعات و جریان نوزدهم دی و شهادت گروهی از مردم مؤمن و مسلمان قم و سپس شهدای تبریز و یزد كه در چهلمهای شهدای هر یك از شهرستانهای ذكر شده نیز جمعی از مردم به دست دژخیمان پهلوی قتلعام شدند.
در استان باختران علیرغم فشارها و اختناق شدید دستگاه طاغوتی آیتالله شهید اشرفی با همكاری بعضی از علما و روحانیون این شهر مجالس متعدّدی به عنوان بزرگداشت شهدا و اعتراض به رژیم منعقد كردند كه در پایان هر یك مردم با شعارهای درود بر خمینی و سپس مرگ بر شاه به خیابانها میریختند و مراكز فحشا و منكران را منهدم میكردند. عمدهترین مراسمی كه تا آن تاریخ سابقه نداشت، در واقع جرقهای بود در جهت شعلهور شدن یك آتش عظیم در این منطقه؛ مجلس بزرگداشت شهادت آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی فرزند بزرگوار امام امت بود كه بنا به دعوت و اطلاعیهی چاپی آیتالله اشرفیاصفهانی در مسجد مرحوم آیتالله بروجردی منعقد گشت.
اینجانب تعدادی از طلاب و دو تن از مدرسین حوزهی علمیهی قم را به این مجلس آوردم. سخنرانیهای متعدّدی ایراد شد. ساواك با تمام نیرو وارد معركه گشت. آنها درصدد دستگیر كردن سخنرانها برآمدند؛ اما با شیوههای مخصوصی آن را از چنگال دژخیمان رهانیدیم و سپس شبانه از باختران خارج كردیم.
این مجلس در واقع اولین نقطهی حركت نهایی مردم این منطقه بود. در رابطه با برگزاری مجلس بزرگداشت شهید آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی فرزند برومند امام خمینی، از سوی شهید محراب در مسجد مرحوم آیتالله بروجردی باختران نامهای به عنوان آیتالله اشرفی از سوی رهبر كبیر انقلاب اسلامی از نجفاشرف فرستاده شد كه متن آن در اختیار خوانندگان عزیز قرار میگیرد.
6 محرم 98. بسمه تعالی. به عرض عالی میرساند: از قرار مسموع در این حادثه مرقومات و تلگرافهایی شده است و غالباً نرسیده و نیز معلوم میشود كه جنابعالی مجلسی داشته و تحمل زحماتی نمودهاید. لازم شد از جنابعالی و سایر آقایانی كه اظهار عطوفت نمودهاند، تشكر كنم. از خداوند تعالی سلامت و سعادت همه را خواستارم. امید است موفق شویم در راه اهداف مقدسهی اسلامی این چند روزهی باقی عمر را بگذرانیم. امید دعای خیر از جنابعالی و سایر آقایان دارم. مستدعی است تشكر اینجانب را به دوستان و اهالی محترم ابلاغ فرمایید.
والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته. روح الله الموسوی الخمینی
در رابطه با جریانان كرمانشان ( باختران ) و اختلافاتی كه از سوی بعضی از عناصر ناصالح و روحانینماهای وابسته به رژیم فاسد در زمان طاغوت تحت عناوین خاصی به وجود آمده بود، رهبر كبیر انقلاب امام خمینی از نجفاشرف مطالبی برای حضرت آیتالله اشرفی نوشتهاند كه به نظر خوانندگان میرسد. لازم به تذكر است در طول اقامت حضرت امام خمینی در نجفاشرف مكاتبه با امام امت بسیار مشكل بود و دستگاه جبار و فاسد پهلوی بینهایت سختگیری میكرد و اگر نامهای در این رابطه از كسی گرفته میشد، زندان و شكنجههای قرون وسطایی به دنبال داشت؛ ولی با این حال بعضی از شخصیتها و نمایندگان امام از طرق مختلف میتوانستند با امام تماس بگیرند یا وجوهات شرعیه را برای ایشان بفرستند.
آیتالله اشرفیاصفهانی نیز به همین كیفیت با امام در تماس بود و در مدت اقامت امام، نامههای فراوانی به حضور امام میفرستاد و امام هم پاسخ میدادند. در حال حاضر تعداد ده عدد از نامههای امام در دست است كه از آن جمله دو نامه است كه در آنها امام از اوضاع باختران اظهار نگرانی فرمودهاند. یكی از این دو نامه كه به نظر خوانندگان میرسد، بدون عنوان و بدون امضای امام بوده است تا اگر كنترل شود، مشخص نشود برای چه كسی و از چه كسی است؛ ولی دیگر نامههای امام كه از طریق مسافرهای مخصوصی یا از طرق دیگری فرستاده میشده، هم عنوان داشته است و هم امضا. اینك دو نامه:
الف: بسمه تعالی
به عرض میرساند مرقوم شریف كه از طریق تهران ارسال فرموده بودید واصل. سلامت و توفیق جنابعالی را خواستار است. چون در حال كسالت و تب بوده و هستم. جواب مرقوم را نتوانستم از آن طریق بدهم و نخواستم مرقوم شریف بیجواب باشد. اخیراً مطالبی از كرمانشاه میرسد كه موجب تأثّر و تألّم اینجانب است. در این زمان كه حضرات روحانیون از هر زمان دیگر بیشتر احتیاج به وحدت كلمه و تفاهم دارند، چه شده كه در آن محل این نحو اختلافات دیده میشود. مرجعیّت كه حقیقتش امروز جز مسئلهگویی نیست ارزش آن ندارد كه آقایان در پیرامون آن بحث كنند. امید است كه هر چه زودتر به این وضع خاتمه داده شود. از جنابعالی و سایر آقایان امید دعای خیر دارم.
والسلام علیكم. 20 محرم الحرام 1392.
ب: بسمه تعالی
9 شعبان 1393. خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و حجتالاسلام آقای عطاءالله دامت افاضاته. مرقوم شریف كه حاكی از سلامت مزاج شریف و حاوی تفقد از اینجانب بود، واصل و موجب تشكر گردید. سلامت و توفیق جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است. از وضع محل اظهار نگرانی فرمودید. این طور مطالب اختصاص به محلی دون محلی ندارد و چاره جز تحمل نیست. امید است انشاءالله تعالی خداوند به جنابعالی اجیر صابران را عنایت فرماید. از جنابعالی امید دعای خیر دارم.
والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته. روح الله الموسوی الخمینی.
در زندان كمیتهی شهربانی
توفان انقلاب اوج گرفت و دستگاه را كاملاً به وحشت انداخت. رژیم پوشالی پهلوی درصدد بازداشت چهرههای انقلابی و شخصیتهای بزرگ علمی همچون شهید محراب آیتالله اشرفیاصفهانی برآمد. آنها گمان میكردند با به زندان انداختن این اشخاص، تب انقلاب را پایین می آورند. تصور میكردند با دستگیر كردن این افراد، مردم به وحشت میافتند و دست از مخالفت با رژیم برمیدارند. ولی از آنجا كه این انقلاب نور خداست و نورخدا هرگز خاموششدنی نیست، نه تنها كاری از پیش نبردند، بلكه با این عمل، مردم را عصبانیتر و خشن ملت را توفنده تر كردند.
آیتالله اشرفیاصفهانی در تظاهرات آرام روز سه شنبه 11/7/1357 در حالی كه پیشاپیش مردم حركت میكرد، مورد حملهی دژخمیان گارد و مأمورین ساواك قرار گرفت. در این حمله چند تن شهید و مجروح گردیدند و ایشان نیز مختصری آسیب دید. موج تلفنها و تلگرافها از شهرهای سراسر ایران جهت احوالپرسی سرازیر شد. شبی بود كه امام از نجفاشرف به سوی كویت رهسپار گردید و دولت مزدور كویت هم از ورود ایشان به خاك این كشور جلوگیری كرد. معلوم نبود كه امام كجا و به سوی چه كشوری در حركتند. مردم ایران همه نگران بودند. خانواده شهید اشرفی از جمله بنده نیز فوقالعاده نگران بودیم. بنده در آن شب وضو گرفتم و به نماز امام زمان مشغول شدم. قبل از نماز و در حین نماز و بعد از نماز بسیار گریستم. از دیدگانم نهری از اشك جاری بود، طوریكه اهل خانه معذب شدند و اعتراض كردند. در اواخر ساعت شب ناگهان صدای زنگ منزل به صدا درآمد. بعضی در خواب و بعضی در بیدار بودند. به گمان اینكه شاید مسافری از اصفهان آمده، در را گشودیم. ناگهان یك افسر و دو مأمور شهربانی و دو مأمور ساواك، بدون اجازه، با شتاب خود را به داخل منزل انداختند. آنها ابتدا تلفن منزل را قطع كردند؛ آنگاه داخل اتاق رفتند و در حالی كه بچهها و زنها در خواب بودند، دست شهید محراب را در بستر گرفتند و گفتند: « بفرمایید برویم شهربانی، فقط چند دقیقه از شما بازجویی میشود، سپس شما را رها میكنیم. »
شهید محراب وضو ساختند و چون تازه صبح شده بود، خواستند نماز صبح را به جا آورند؛ اما مأمورین نپذیرفتند و ایشان را با عجله به اتومبیل سوار كردند و پس از بازجویی مختصری به همراه آقای عراقی به تهران برده، در كمیتهی شهربانی زندانی نمودند. در زندان كمیته پس از بازجویی، ایشان را در سلولی تاریك جای دادند. بعدها فرمودند: « در این چند روزه كه در زندان بودیم، نمیفهمیدیم چه وقت شب است، چه وقت روز. برای انجام نمازهای واجب نمیتوانستیم اوقات را تشخیص بدهیم. مأمورین، اوقات نماز را از پشت در زندان اعلام میكردند كه الآن ظهر است یا شب یا صبح. برای وضو گرفتن هم باید در زندان را میزدیم تا مأمورین زندان بیایند، در را باز كنند. موقع رفتن به دستشویی یك پارچه بر سر ما میانداختند تا در وقت ایاب و ذهاب همدیگر را نبینیم. »
و میفرمودند: « در همان زندان كمیته آقای دستغیب دومین شهید محراب و آیتالله طاهری هم بودند؛ ولی همدیگر را ندیدیم. »
سرانجام پس از چند روز بر اثر اعتراضات زیاد بعضی از مراجع تقلید و خوف از اغتشاش مردم، ایشان را از زندان رها كردند.
در پی دستگیری آیتالله اشرفی، جامعهی روحانیت كرمانشاه اعلامیهای صادر نمودند.
ادامهی مبارزه
آیتالله اشرفی در تمام راهپیماییها و تظاهرات، پیشاپیش مردم باختران بود و اكثر مواقع تا نهایت مقصد راهپیمایان پیاده میرفت. اولین راهپیمایی كه به دعوت شهید محراب به طور آرام در باختران انجام گرفت، راهپیمایی روز عید فطر بود. این راهپیمایی از مسجد مرحوم آیتالله بروجردی تا مسجد جامع انجام گرفت و به دنبال آن، راهپیماییها و تظاهرات زیادی شد كه همه به دعوت ایشان و بعضی علمای باختران بود. در روز تاسوعای همان سال كه در سراسر كشور ایران دعوت به راهپیمایی شده بود، با اینكه یكی از مقامات بالای ساواك به وسیلهی تلفن ایشان را تهدید به قتل كرد و گفت: « چنانچه در راهپیمایی روز تاسوعا شركت كنید، شما را به قتل خواهیم رسانید و خونتان بر عهدهی ما نیست. »
شهید محراب در پاسخ فرمودند: « ما آماده هستیم. شما قدرت دارید؛ هر چه خواستید بكنید، بكنید ما هم در راهپیمایی شركت خواهیم كرد. »
و در روز تاسوعا جلو تظاهركنندگان و راهپیمایان حركت كردند و تا مقصد ( مسجد جامع ) پیاده رفتند و تا پایان برنامه هم حضور داشتند.
در یكی از راهپیماییها مردم كه قصد منهدم كردن مجسمهی طاغوت را داشتند، به دستور استاندار كه پالیزبان جنایتكار بود، به رگبار گلوله بسته شدند و بیش از دویست نفر شهید و صدها نفر مجروح گشتند. در پی این جنایت هولناك، جامعهی مدرسین حوزه علمیهی قم تلگرافی به حضور چهارمین شهید محراب آیتالله اشرفی اصفهانی مخابره كردند.
توطئههای سوءقصد
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شكست آمریكا، این جنایتكار و غارتگر جهان در پی ضربه زدن به انقلاب عظیم اسلامی برآمد. چهرههای بزرگ انقلاب یكی پس از دیگری ترور شدند. آیتالله اشرفی كه یكی از یاران قدیمی امام و از شخصیتهای شناخته شده و مورد توجه كامل مراجع تقلید و حوزههای علمیه بود و در پیشبرد انقلاب و خط امام نقش عمدهای داشت، از جمله افرادی بود كه مورد كینهی استكبار جهانی و مزدوران داخلی ایشان و منافقین از خدای بیخبر قرار داشت.
حادثهی بمبگذاری: اولین ترور از سوی مزدوران بیگانه
در ماه رجب 1400 هجری قمری ( 1359 ه.ش ) خانهی شهید محراب و خانههای همسایگان به وسیلهی بمب صوتی كه نزدیك منزل كار گذاشته بود، به لرزه درآمد و كلیهی شیشههای این خانهها شكسته شد. آیتالله اشرفی به هنگام وقوع این حادثه به زیارت حضرت رضا علیهالسلام مشرف شده بود. ضدّ انقلاب این بار ناكام ماند.
دومین سوءقصد
دومین سوءقصد نافرجام در رمضان 1401 / تیر 1360 هجری قمری اتفاق افتاد.
« روز گذشته آیتالله اشرفیاصفهانی امام جمعهی كرمانشاه از یك سوءقصد، جان سالم به در برد. بر اساس گزارش خبرنگار كیهان از كرمانشاه دیروز ساعت 12:30 هنگامی كه آیتالله حاج آقا عطاءالله اشرفیاصفهانی امام جمعهی كرمانشاه [ و یك تن از محافظان ایشان ] قصد ورود به مسجد بروجردی را داشتند، سه مهاجم مسلّح كه در داخل یك پیكان زردرنگ در مقابل مسجد كمین كرده بودند، به آنها حملهور شدند.
بر پایهی همین گزارش مهاجمان مسلّح ابتدا قصد داشتند با مسلسل كلاشینكف به سوی امام جمعه تیراندازی كنند، ولی به علت گیر كردن تیر در لولهی اسلحه، موفق به این كار نشدند. مهاجمان سپس به هنگام فرار، یك عدد نارنجك به طرف امام جمعه پرتاب كردند كه بر اثر آن انفجار، یك زن شهید و پنج نفر مجروح شدند. [ یك دختر سیزده ساله و یك پیرزن شهید شدند. ]
همین گزارش حاكیست به دنبال این حادثه، دو اتومبیل ژیان با ایجاد تصادف ساختگی راه را بستند و دقایقی بعد كه پلیس و سپاه سر رسیدند، مهاجمان مسلّح و سرنشینان دو اتومبیل ژیان از صحنهی حادثه گریختند. آخرین گزارش از منزل امام جمعهی كرمانشاه حاكیست: حالِ حاج آقا عطاءالله اشرفیاصفهانی خوب و رضایتبخش است و تحقیق در مورد این حادثه و شناسایی مهاجمان مسلّح ادامه دارد.
در پی سوءقصد نافرجام به جان آیتالله اشرفیاصفهانی، امام جمعهی كرمانشاه، وی در گفتگوی اظهار داشت: در این گونه سوءقصدها مسئلهی جان خود من مطرح نیست؛ زیرا من شخصاً آمادهی شهادتم؛ ولی حفظ جان شخصیتها از نظر روند سیاسی ممكلت باید مورد توجه قرار گیرد.
... بانویی كه چند روز قبل در جریان سوءقصد نافرجام به جان آیتالله اشرفیاصفهانی امام جمعهی كرمانشاه، هدف تركش نارنجك ضدّ انقلابیون تروریست قرار گرفت، در بیمارستان آیتالله طالقانی درگذشت. بانوی مذكور سكینهی شلگی نام داشت. متأهل و دارای فرزند بود و متجاوز از پنجاه سال سن داشت. بر اساس گزارش رسیده در جریان این حادثه چهار تن دیگر نیز به طور سطحی مجروح شدند كه تحت درمان قرار گرفتند. »
شهادت
به دنبال این سوءقصد، منافقین كوردل برای سومین بار نقشهی ترور آیتالله اشرفی را به شیوهی دیگری كشیدند.
این یك روش انتحاری بود كه طرح آن جز از مغزهای شستشو داده شده در خانههای تیمی برنمیآمد. این بار كه منافق جنایتكار و دشمن خدا و خلق او با چشم و گوش بسته به چنین جنایت هولناكی تن داد، تصور میكرد با این عمل هولناك میتواند انقلاب را از مسیرش برگرداند و دست جنایتكار آمریكا را دومرتبه در ایران باز كند؛ غافل از آن كه با خون مطهر این شهدای بزرگ، ریشهی اسلام و انقلاب قویتر و مردم بیدارتر میشوند و در راهی كه پیمودهاند، استوارتر و راسختر میگردند. لعن ابدی بر منافقین و اربابان و پیشتازان ایشان، از یزید و ابنملجم و دودمان بنیامیه تا جنایتكاران مستكبر شرق و غرب عالم.
باید از این تفالههای آمریكا و جنایتپیشگان مزدور پرسید كه آیا با شهید كردن خدمتگزارانی همچون شهدای محراب كه در سنین هفتاد و هشتاد سالگی به سر میبرند، چه چیزی عاید آنها گشت؟ جز ننگ و عار و لعنت ابدی، چه افتخاری كسب كردند؟ آیا به جای ترور اینگونه شخصیتها و این مردان نمونهی تاریخ اسلام بهتر نبود سینهی مستكبران و جنایتكاران را هدف قرار دهند، جنایتكارانی كه دستشان تا مرفق در خون مستمندان عالم است و در كاخها و ویلاهای چند صد میلیونی به عیاشی و هرزگی میگذرانند؟
« گزارش خبرنگار كیهان در باختران به نقل از شاهدان عینی حاكی است:
فرد منافق در حالی كه نارنجكی در كمر خود تعبیه كرده بود، به طرف آیتالله اشرفیاصفهانی یورش برد و با كشیدن ضامن نارنجك باعث به شهادت رساندن یار و یاور امام خمینی شد. حجتالاسلام سیدمحمدعلی صدر مسئول آموزشی دایرهی سیاسی ایدئولوژی هوانیروز باختران در حالیكه خود بر اثر این انفجار جراحاتی برداشته بود و به شدت از وقوع حادثه متأثر بود، نیز در گفتگویی با خبرنگار كیهان اظهار داشت:
بعد از سخنرانی آقای رستگاری و شروع خطبههای نماز توسط حاج آقا، یك نفر به طرف آقا هجوم برد و او را بغل كرد. در این هنگام من داد زدم كه یك وقت متوجه شدم در همان لحظه انفجاری صورت گرفت و امام جمعه در حالی كه به حالت سجده به زمین افتاده بود، به شهادت رسید و منافق نیز كه لباس بسیجی بر تن داشت، به هلاكت رسید. وی افزود: حاج آقا در دم، پاهایش قطع شد و به دیگر یاران امام پیوست و امت ستمدیدهی باختران را تنها گذاشت. بر اساس گزارش خبرنگار كیهان در اثر این انفجار چند نفر مجروح شدند كه در بین مجروحین حجتالاسلام محمد اشرفیاصفهانی فرزند امام جمعهی شهید باختران نیز دیده میشود كه در بیمارستان طالقانی بستری است و حال او رضایتبخش است.
وصیتنامه
وصیتنامه احقر عبادالله و احوجحم الی رحمت اله عطا اله اشرفی اصفهانی
بسم الله الرحمن الرحیم . الحمد لله رب العالمین و صل الله علی محمد خاتم النبین و علی للئمه المعصومین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الملائکه المقربین و الشهداء والصالحین ما دامت السماء والرض و لعنه الله علی اعداء محمد وآل محمد من الان الی یوم الدین . و بعد فقد قال الله سبحانه و تعالی یا ایها الذین امنو کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرالوصیه للوالدین والاقربین بالمعروف حقا علی المتقین .
بر حسب وظیفه شرعیه، که به عهده هر فرد مسلم و مومن و مسلمه و مومنه است ، که باید قبل از مرگ وصیت کند، این چند جمله را این بنده عاصی و محتاج به رحمت خالق عالم ، من باب وصیت در این ورقه ذکر می کنم . در حالت صحت و سلامتی بدن و عقل و لا حول و لا قوه الا با الله العلی العظیم و هو حسبی و نعم الوکیل و انا اشهدا الله و اشهد جمیع انبیانه و رسله و ملائکته و جمیع خلقه بانه عزاسمه و جل جلاله و عظم شانه
لا اله الا هوا لحی القیوم السمیع و البصیر و ان محمدا صلی الله علیه و آله و رسوله ....................
و اما بعد به سه نفر بنده زاده ها ، حاج آقا حسین و حاج آقا محمد و آقا احمد و دو نفر صبیه ها ، عزت و عصمت ، وصیت می کنم: به تقوی و پرهیز از گناه و عفت و پاکدامنی و مودت و دوستی با هم و حفظ کردن ناموس های آنها. و امر حجاب را و اقامه نماز در اوقات خود و سایر واجبات شرعیه و اینکه حقیر را در هر حالی از دعای خیر و طلب مغفرت و رحمت فراموش نکنند و آنها را به خدا می سپارم و دختر و عروس و نوه و همشیره حقیر، اگر رعایت حجاب اسلام را نکنند، مورد نفرین واقع می شوند. در حال حیات و ممات و خداوند بصیر و خبیر است به اعمال ماها و مدفن اینجانب را در تخت فولاد اصفهان قرار دهید. ان شا اله تعالی
الاحقر عطا ء اله اشرفی اصفهانی . مهر و امضاء.
توضیح
در رابطه با وصیتنامه چهارمین شهید و محل دفن او ، لازم است چند مطلب عنوان شود :
وصیتنامه اصلی شهید محراب، مربوط به هفت سال قبل از شهادت ایشان است و در این مدت هفت سال تجدید نظر فرمودند . فقط یک صفحه اضافه کردند و آن مربوط به بعضی از موضوعاتی بود ، که مربوط به شخص خودشان و امام بود ، که حدود یک هفته پس از شهادت سومین شهید محراب ، اضافه نمودند . چون برای ایشان کاملا روشن بود، که پس از آیه اله صدوقی ، منافقین به سراغ ایشان خواهند آمد . اینجانب و برادر بزرگوارم پس از چند روز از شهادت ایشان، به محضر امام مشرف شدم و عین وصیتنامه اضافه شده را به محضر ایشان ارائه دادم و نیز حضورشان قرائت نمودم و امام نظر مبارکشان را فرمودند.
در مورد محل دفن او بارها به طور شفاهی وقتی صحبت از مرگ می شد ، می فرمودند: مرا در تخت فولاد دفن کنید (قبرستان شهر اصفهان به نام تخت فولاد معروف است و تکیه شهدا که قبر ایشان در آن قرار دارد، بخش کوچکی از قبرستان تخت فولاد است .) گاهی از قم نیز صحبت می فرمود، ولی بیشتر علاقه و تمایل او به اصفهان بود ، چون ایمان و علاقه عجیبی به این قبرستان داشتند . زیرا علمای بزرگ در آنجا مدفون اند . و هر گاه به اصفهان می رفتند ، حتما به آن قبرستان رفته و قبور علمای بزرگ را زیارت می کردند . از سوی دیگر ، شهید بزرگوار ما بی نهایت علاقه به رزمندگان اسلام داشتند و فوق الهاده از شهدا تجلیل می نمودند . اگر شهیدی را برای تشییع می آوردند ، خودشان شخصا شرکت می کردند . بر جنازه شهدا نماز می خواندند و اگر چند جنازه را با هم قرار بود تشییع کنند ، تعطیلی بازار را نیز اعلام می کردند و در ایامی هم که به اصفهان می رفتند ، هم بر جنازه های شهدای اصفهان نماز می خواندند و تشییع می فرمودند و هم بر جنازه شهدای خمینی شهر و لذا در ایام عملیات فتح المبین ، که در اصفهان بودند ، هر روز چنین کرده و بر جنازه های شهدای اصفهان و خمینی شهر ، نماز می خواندند و پیکر آنان را تشییع می فرمودند.
پیام حضرت امام خمینی به مناسبت شهادت حضرت آیت اله اشرفی اصفهانی
23/ 7 / 61
بسم ال.. الرحمن الرحیم
انا ال... و انا الیه راجعون
چه سعادتمندند آنان که عمری را در خدمت به مسلمین و اسلام بگذرانند . و در آخر عمر فانی به فیض عظیمی ، که دلباخته گان به لقاء ال... آرزو می کنند ، نایل آیند . چه سعادتمند و بلند اخترند آنان که در طول زندگانی خود ، کمر همت به تهذیب نفس و جهاد اکبر بسته ، و پایان زندگانی خویش را در راه هدف الهی ، با سر افرازی به خیل شهدای در راه حق پیوستند . چه سعادتمند و پیروزند آنان که در نشیب و فرازها و پستی و بلندیهای حیات خویش، به دام های شیطانی و وسوسه های نفسانی نیفتاده ، و آخرین حجاب بین محبوب و خود را ، با محاسن غرق به خون ، غرق نموده و به قرار گاه مجاهدین فی سبیل اله راه یافتند . چه سعادتمند و خوشبخت اند آنان که ، به دنیا و ما یتعلق به آن ، پشت پا زده و عمری را به زهد و تقوا گذرانده و آخرین درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامه نماز جمعه ، با دست یکی از منافقین و منحرفین شقی ، فائز و به بالاترین شهید محراب ، که به دست خیانتکار اشقی الاشقیا به ملی اعلا شتافت ، ملحق شدند .
و شهید عزیز محراب این جمعه ما ، از آن شخصیتهایی بود که اینجانب یکی از ارادتمندان این شخص والامقام بوده و هستم . این موجود پر برکت متعهد را ، قریب شصت سال می شناختم . مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا عطا ال... اشرفی را در این مدت طولانی ، به صفای نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالی از هواهای نفسانی و تارک هوا و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح می شناسم ، و در عین حال ، مجاهد و متعهد و قوی النفس بود . او در جبهه دفاع از حق، از جمله اشخاصی بود که مایه دلگرمی جوانان مجاهد بود و ....
مصادیق بارز رجال صدقو ما عاهدوا ال... علیه بود . و رفتن از ثلمه بر اسلام ، وارد کرد و جامعه روحانیت را سوگوار نمود . خداوند او را در زمره شهدای کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانی نثار فرماید. ننگ ابدی بر آنان که یک چنین شخص صالحی را که آزارش به موری نرسیده بود از ملت ما گرفتند و خود را در پیشگاه خداوند متعال و در نزد ملت فداکار ، منفورتر و جنایتکار تر از قبل معرفی کردند . این بزرگوار ، مثل سایر شهدای عزیز ما به جوار رحمت حق پیوست ، و ملت مجاهد و قوای مسلح سلحشور با عزمی راسختر به پیشبرد انقلاب ادامه می دهند . و آنان که به ادعای واهی خود ، بانگ طرفداری از خلق را می زنند و با خلق خدا آن می کنند که همه می دانند ، در این جنایت عظیم چه توجیهی دارند ؟ و با به شهادت رساندن عالمی خدمتگذار و پیرمرد بزرگوار هشتاد ساله ، چه قدرتی کسب می کنند و چه طرفی می بندند ؟ و آنان که در سوگ این جنایتکاران ، اشک تمساح می ریزند و از جریان حکم خدا درباره آنان شکایت دارند ، چه انگیزه ای دارند ؟ آیا انتقام از جمهوری اسلامی به شهادت رساندن یک عالم پارساست ، و به آتش کشیدن یک عده کودک و زن و مرد و توده های رنجکش است ؟ آیا راه به حکومت رسیدن و قدرت را به دست آوردن ، این نحوه جنایات است ؟!
بار خدایا ، ملت مجاهد ما در این برهه زمان با چه حوادثی و با چه بهره هایی مواجه است ؟ عصری که حکومت های مسلمین آنچنانند ، و رسانه های گروهی آنچنان ، و ابر قدرتها این چنین .
عصری که باطل را به صورات حق به خورد مردم می دهند و جنایات را به صورت صلح طلبی .
عصری که دشمنان اسلام و مسلمین با ملتهای مستضعف ، آن می کنند که چنگیز نکرد ، و اکثر حکومت های مسلمانان در جنایاتی که بر ملت های خود می رود، از جانیان طرفداری می کنند .
عصری که در خانه امن خدا از دشمنان اسلام و جنایتکاران به مسلمین نمی شود شکایت کرد .
عصری که فریاد مرگ بر اسرائیل و آمریکا بر خلاف اسلام تلقی می شود .
عصری که برای استقرار حکومت اسلامی و پیاده کردن احکام اسلام در یک کشور ، مدعان اسلام به ستیز نظامی و تبلیغاتی با آن بر می خیزند و با اسلام عزیز به اسم اسلان می جنگد .
بار الها ، ملت مجاهد ایران در این عصر جاهلیت و تاریک مظلومند ، و بجز اتکاء به درگاه تو و ....
سوره احزاب ، آیه 23 : مردانی که راست گفتند در آنچه با خدا پیمان بستند .
اعتماد و عنایات تو پناهی ندارند ، و از پیشگاه مبارک تو استمداد می کنند . و در راه حق به راه خود ادامه می دهند ، و از این وحشیگری هراسی به خود راه نمی دهند . عزتی که برای تو و رسول تو و مومنین است ، برای زندگی عاریت ، چند روزه از دست نمی دهند.
با الها ، از تو رحمت برای شهدای عزیز و بویژه شهید محراب این هفته ، و سلامت و سعادت و صبر برای ملت ، بویژه بازماندگان شهدا و اهالی محترم کرمانشاه و شفای عاجل برای آسیب دیده گان و انتقام از دشمنان اسلام را خواستارم . درود به روان پاک عزیزان شهید . درود بر بقیه ال.. ( ارواحنا لمقدمه الفداء ) .
والسلام علی عباد ال.. الصالحین روح الله الموسوی الخمینی
پیام مقام معظم رهبری
بخشی از پیام مقام معظم رهبری حضرت آیت اله خامنه ای دام ظله ، در سال 1361:
...این حادثه غم انگیز ، سند خونین و افتخار آن عالم سالخورده و پارسایی است ، که با حضور در صحنه های نبرد حق علیه باطل ، چه در عرصه نبرد نظامی و در جبهه های جنگ و چه در پایگاه رفیع محراب امامت جمعه پایداری و شجاعت و حق شناسی خویش را عملا به اثبات رسانده بود .
افشاگری آیه ال.. شهید اشرفی اصفهانی نسبت به خطوط وابسته و انحرافی و حضور آن بزرگوار در صحنه های نبرد نظامی و سیاسی و فکری ، بزرگترین عامل این جنایت فجیع بوده است . خون این شهید عزیز مظلوم و همه خونهای بناحق ریخته شده ، آتش انقلاب را مشتعل تر و پیروزی نهایی را نزدیکتر می سازد.
http://haftomtir.com/index.php?option=com_content&view=article&id=154&Itemid=636#sigFreeId9d2a84d126